hayat bir yaprak
وقتی طنين صدايت کاشانه قلبم را پر کرد، روزگار خاکستری و شب های تاريک و خموش زندگی و لحظه های تلخ عمرم را از ياد بردم. و لبهای زيبايت برايم سخن گفت ، زندگی ام رنگ تازه ای به خود گرفت و تازه توانستم اميد را به گونه ای شاعرانه معنا کنم ... آری ای پرنده کوچک قلبم، در کنار تو بودن و در رويای تو بودن برای من زيباست.
نظرات شما عزیزان:
وقتی چشمانت را که به وسعت دريا بود و به پاکی و زلالی آب بود به من دوختی
Power By:
LoxBlog.Com |